گروه مترجمین ایران زمین
اردیبهشت 91 - مهربان
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


مهربان

چارلی چاپلین می گوید:

آموخته ام که با پول می شود رختخواب خریدولی خواب نه!

ساعت خرید ولی زمان نه!

مقام خریدولی احترام نه!

کتاب خرید ولی دانش نه!

دارو خرید ولی سلامتی نه!

خانه خرید ولی زندگی نه!

وبالاخره می توان قلب خریدولی دوست خوب نه!


نوشته شده در یکشنبه 91/2/31ساعت 1:22 عصر توسط نظرات ( ) | |

دلی که از بی کسی غمگین است ، هر کسی را می تواند تحمل کند.


نوشته شده در جمعه 91/2/29ساعت 10:57 عصر توسط نظرات ( ) | |

دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست
اسراف محبت است


نوشته شده در جمعه 91/2/29ساعت 10:54 عصر توسط نظرات ( ) | |
مختصری بر زندگی کوروش کبیر
کوروش بزرگ یا کوروش کبیر (Cyrus) همچنین معروف به کوروش دوم (600 یا 576 تا 530 یا 529 پیش از میلاد)، نخستین پادشاه و بنیان‌گذار شاهنشاهی هخامنشی (559-529 پیش از میلاد) است.او به شاه چهار گوشه جهان شهرت دارد (شاه پارس، شاه انشان، شاه ماد، شاه بابل، شاه سومر و اکد). بخاطر بخشندگی، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایه‌گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده‌ها و بندیان، احترام به دین‌ها و کیش‌های گوناگون و گسترش تمدن، شناخته شده‌است. ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان او را سرور و قانونگذار می‌نامیدند. یهودیان این پادشاه را، به منزله مسیح پروردگار بشمار می‌آوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک (خدا) می‌دانستند.

پدر : کمبوجیه یکم
مادر : ماندانا
نژاد : هخامنشی
تولد : 600 یا 576 پیش از میلاد
زادگاه : پارس
همسر : کاساندان
فرزندان : کمبوجیه/بردیا/آتوسا/آرتیستون/مروئه
مرگ : 530 یا 529 پیش از میلاد
محل درگذشت : سیردریا
آرامگاه : پاسارگاد

نوشته شده در جمعه 91/2/29ساعت 10:35 عصر توسط نظرات ( ) | |

انتظار کشیدن کار بسیار سختی هستش...

امااگرسرانجامش دیدار معشوق باشه شیرینه...

سخت تر از اون اینه که انتظار بکشی و بدونی که انتظارت ثمری نداره...


نوشته شده در جمعه 91/2/29ساعت 12:53 صبح توسط نظرات ( ) | |

بزرگی روحت را میان دستانت پنهان کن،

بزرگ بودن درمیان مردم کوچک و کوته فکر سخت است


نوشته شده در چهارشنبه 91/2/27ساعت 7:53 عصر توسط نظرات ( ) | |

حالمان بد نیست ،غم کم می خوریم***کم که نه ،هرروز کم کم می خوریم
آب می خواهم سرابم می دهند *** عشق می ورزم عذابم می دهند
من نمی دانم کجا رفتم بخواب*** از چه بیدارم نکرد ی آفتاب
خنجری بر قلب بیمارم زدند *** بی گناهی بودم و دارم زدند
بعد از این با بی کسی خو می کنم***هرچه در دل داشتم رو می کنم
درد می بارد چو بدتر می کنم *** طالعم شوم است باور می کنم
خنجری نامرد بر قلبم نشست*** از غم نامردمی پشتم شکست
نیستم از مردم خنجر بدست ***بت پرستم ،بت پرستم،بت پرست
عشق اگر اینست مرتد می شوم ***خوب اگر اینست من بد می شوم
قفل غم بر درب سلولم مزن *** من خودم خوش باورم قولم مزن
من نمی گویم که خاموشم نکن*** من نمی گویم فراموشم نکن
من نمی گویم که با من یار باش*** من نمی گویم مرا غمخوار باش
من نمی گویم دگر گفتم بس است ***گفتن اما نشنیدن بس است
روزگارت باد شیرین ، شاد باش ***دست کم یک شب تو هم فرهاد باش
وای رسم شهرتان بیداد بود *** شهرتان از خون ما آباد بود
ازدرودیوارتان خون می چکید***خون من ،فرهاد و مجنون می چکید
خسته ام از قصه های شومتان ***خسته از هم دردی مصنوعیتان
عشق از من دور پایم لنگ بود *** قیمتش بسیار دستم تنگ بود
کوه کندن گر نباشد پیشه ام *** بوی از فرهاد دارد تیشه ام
گرنرفتم هردو پایم خسته بود***تیشه گر افتاد دستم بسته بود
هیچ کس دست مارا واکرد،نه*** فکر دست تنگ مارا کرد،نه
هیچ کس اندوه ما را دید،نه*** هیچ از حال ما پرسید ،نه
هیچ کس چشمی برایم تر نکرد***هیچ کس یک روز با من سر نکرد
هیچ کس اشکی برای من نربخت***هرکه با ما بود از ما گریخت
چند روزیست حال من دیدنیست***حال من از این آن پرسیدنیست
گاه بروی زمین ذل می زنم ***گاه بر حافظ تفعل می زنم
حافظ دیوان فالم راگرفت *** یک غزل آمد که حالم را گرفت
مازیاران چشم یاری داشتیم***خود غلط بود آنچه می پنداشتیم


نوشته شده در دوشنبه 91/2/25ساعت 6:31 عصر توسط نظرات ( ) | |
   1   2   3   4      >
قالب ساز وبلاگ پیچک دات نت